همراهان گرامی سلام ، بنده هم از طرف خودم این اعیاد شعبانیه رو به همه دوستان و عزیزان تبریک میگم و به خاطر کم سعادتی چند مدته از ۱۵ بهمن ۸۷ تا حالا که خب دلایل مخصوص خودش رو داشت عذر خواهی میکنم.

اعياد شعبانيه مباركtoudeshk.com

با بخش دیگه ای از مقاله تحقیقاتی بررسی گویش تودشکی در خدمت عزیزان هستیم .

مطلب جالب توجهی رو از زبان زنده یاد محمد تقی جامع نائینی در کتابشون دیدم که با همون لحن عینا برای عزیزان مینویسم ، امیدوارم مورد توجه واقع بشه

درآمد:

زبان محلی نائینی (تودشکی) مولود صحیح النسب و حلال زاده زبان فارسی است.

تفاوت زبان محلی ما با مادرش زبان فارسی فقط تفاوت یا تغییر حرکات است برای مثال ضمیر شخص متکلم در فارسی «من» است و در زبان محلی «می» یعنی فتحه «من»را به زیر برده و حرف «ن» را به «ی» تبدیل نموده و به جای «من» ، «می» گفته اند و دوم شخص و سوم شخص را به حال خود رها نموده و زیر بار غصب و تصرف و دخالت در ما لا یجوز نرفته اند . یعنی «منـ» ی که از خودش بوده را «می» کرده و تو و او را رها نموده و محال دیگری هم هست که «می» را «مو» یا «مِ» میگویند، بگویند زیرا باز هم به تو و او کار ندارند.

این که گفته اند ، خصوصیت انحصاری نیست ، و خیلی گویشهای کامل و دقیق در اقصای عالم و دور و نزدیک جهان بوده و هست و باید باشد . غرض این است که زبان محلی ما هم بی حال نیست و تلفظ با آن تقریبا خیلی آسان است.

مطلبی را میخواهم اظهار کنم و می ترسم از حد خود افزون باشد و پا را از گلیم جلی خود بیرون نهاده باشم و دستور استاد اجل را ره کار نبرده باشم که فرمود :

شوخی مکن ای دوست که صاحب نظران اند

                                       بیگانه و خویش از پس و پیشت نگران اند

ولی باداباد میگویم : زبان محلی تودشکی (نائینی) ویژگی های هنری مخصوصی دارد ولی فحص و بحث در این زمینه وظیفه اساتید است و پیشرفتی که تاکنون هم نصیب شد از سعه توجه ایشان بوده است.

پیشینه :

اولین کسی که درباره تاریخ نائین و مردم این منطقه بذل مساعی فرمود مرحوم علامه حجت بلاغی بودند که کتاب تاریخ نائین را در دوجلد به چاپ رساندند و این راه را به قدم و همت والا هموار فرمودند.

اخیرا اثر ارزشمندی درباره فرهنگ یا واژه های گویش نائینی به وسیله استاد عزیز و بزرگوار جناب منوچهر ستوده با قدری نواقص و کم بود ، طبع و نشر گردید.

گویش خور :

موضوعی که باید قبل از شروع متذکر شده باشم ، زبان محلی خوری است که واجب بود شرح داده شود زیرا گویش خوری اگر پدر نباشد حتما برادر بزرگتر گویش نائینی (تودشکی) می باشد.

و چه خوب بود و به جا ، اگر واژه های گویش زبان محلی خوری و نائینی در یک جا جمع و توزیع می شد که اوراق بیشتر سهم خور و کمتر سهم نائین می باشد و اصالت مال خور و شهرت سهم نایین باشد بسی به صرفه نزدیکتر بود ویژه اینکه استاد ارزشمند مرحوم استاد حبیب یغمایی خداوند روحش را مغمور در خزائن رحمت و مغموس در بحار مراحمش فرماید همانگونه به ادبیات فارسی خدمات گران بها فرمود ُ گویش خوری را نیز شکوفا نمود و هم اکنون سرایندگان و نویسندگان او ادیبان در خورند و چشم روشنی نزدیک و دور که شناخته و ناشناخته ، نخل دانش را بارند و شکرستان زبان فارسی را طوطیان شیرین گفتار

یک بار دیگر لعنت بر فراموشی ، سخنی درباره استاد حبیب داشتم که هنگام نوشتن از نظرم رفت که بگویم :

نژاد چنین را مبین سرسری که این نسل باز است و کبک دری

استاد حبیب از طرف مادر نسب به یغمای بزرگ می رساند و از طرف پدر از سادات بنی هاشم نژاد و خود شخصیتی ممتاز داشت ، خدایش رحمت کناد و در جوار اجداد معصومش محشور فرمایاد.

مرحوم استاد یغمایی در مدت طولانی حدود سی و اند سال نشرو توزیع مجله عزیز و ارجمند یغما به همه اطرافیان زبان فارسی و از جمله گویش های محلی خوری و شاید نائینی توجه داشته اند و از جمله سبب یا اسباب موفقیت چشم گیر مدیر و موسس مجله یغما در زمینه گویش محلی خوری و فارسی دری ُ داشتن افرادی شاعر و ادیب و یاران لایق و وفادار مانند آقایان حشمت و ناطر غلام رضائی و ... و آقای امینی بود که آثارشان در صفحات شماره ۳۳ مجله مشهود است و در سطح اعلا هم کاری و کمک مادی و معنوی دانشمند محقق جناب آقای ایرج افشار میباشد.

باری سخن در این بود که گویش خوری با نائینی (تودشکی) دست و بغل می باشند ، جز اینکه در خور استادی بزرگ چون یغمایی و افرادی از نزدیکان و شاگرانش اثر ترویجی و تکمیلی داشتند ولکن گویش نائینی فاقد این قدرت اثر بوده است .

                                                                      ادامه دارد .....

                                                 

 آه ای صبا!

چون تو مدهوشم من

خودفراموشم من

خانه بر دوشم من، خانه بر دوش

من در پی اش کو به کو افتادم

دل به عشقش دادم

حلقه در گوشم من، حلقه در گوش

گر در کویش برسی، برسان این پیام مرا:

«بی چراغ رویت، من ندارم دیگر تاب این شبهای سرد و خاموش

هرگز هرگز باور نکنم عهد و پیمان ما شد فراموش...»

ای جان من!

غرق سودای تو، بی تماشای تو، دل ندارد ذوق گفتگو

بی جلوه ات، آرزو بی حاصل

بی تو در باغ دل خود نروید سرو آرزو

شبها مرغ لب بسته منم، دل شکسته منم، تا سحر بیدارم، سر به زانو دارم

بر نخیزد از من های و هوی

بی تو سیل گل را چه کنم؟ گل ندارد بی تو رنگ و بوی...   

 

toudeshk.com